گل پسر

گل پسر جان تا این لحظه 8 سال و 9 ماه و 24 روز سن دارد

سونوگرافی

سلام پسری

یکی دو روزه مامان کمردرد داره و کلی هم نگرانت شده بودم

دیروز که رفتم پیش دکتر و جواب غربالگری مرحله دوم و نشون دادم که گفت خدارو شکر مشکلی نداری و خیال من و بابایی راحت شد.

امروزم رفتم سونو که خانم دکتر گفت همه چی خوبه و رشدت بهتر از سنته. خیلی هم شیطونی کردی قربونت برم

خیالمون راحت شد که خوبی امیدوارم خدا همه نی نی هارو حفظ کنه و به مامان باباهای منتظر زوده زود این حس پر از لذت و البته پر از استرس و بده.

دوست داریم

مامان و بابای نی نی خان


تاریخ : 19 اسفند 1393 - 06:42 | توسط : دختر مامان | بازدید : 1811 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

درد ودل

سلام گلم

امروز مامان فهمیده به دلایلی شاید نتونه اردیبهشت آزمون جامع بده و باید تا آبان صبر کنه.... خیلی ناراحت شدم اول  چون به خاطر کوتاهی خودم بود.

ولی مامانی باو کن یه کوچولو هم تو و وجودت و مسبب این اتفاق نمیدونم و اگه صبح خیلی ناارحت شدم از دسته خودم ناراحت بودم. امیدوارم پسری مامان و ببخشه

اخه دلم میخواست قبل اومدنت آزمونمو بدم و که بعدش کارام سبک تر باشه و همه زمانم برا تو باشه عزیزیم اما انگار قسمت نیست... تازه الان استاد راهنمام ایمیل زده و یه موضوع رو برا رساله پیشنهاد دادن که با دیدنش بدتر بهم ریختم... نتونستم بگم فعلا کارم گره خورده

مامانی همه اینارو گفتم که بدونی چقدر بودنت بهم آرامش میده....اگه قبل از حضور تو بود الان مامان عالم و آدم و بهم ریخته بود از ناراحتی ولی با وجود تو آرومم خیلی

توکل به خدا... من کارامو پیش میبرم ببینم چی پیش میاد.

فقط اینو بدون تو این لحظه هیچی مهم تر از تو و سلامت بودن و اومدنت نیست...مطمینم خدایی که تورو به ما داده هوامونم داره...

دوست دارم تا اخره دنیا

هزارتا ماچ


تاریخ : 13 اسفند 1393 - 21:25 | توسط : دختر مامان | بازدید : 1429 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

سیسمونی

سلام عزیزم

امروز رفتم سرویس تخت و کمدتو سفارش دادم. بعد رفتم خونه دایی جون. ارشام کلی شیطونی کرد و یه عروسک برات خریده بود

همشم تاکید میکرد عمه این عروسکه زشت ماله پسرته. یه کوچولو حساس شده اخه نی نی دوم دایی و تو که بیاین یکه تازی ش کم میشه....همشم تکرار میکنه اقایی( بابا بزرگ) فقط اقا جونه خودمه و دیگه کسب حق نداره بهش بگه اقایی...

قربونت برم امروز کلی شیطونی کردی و تکون خوردی. الانم بابایی زنگ زد و به سلامت رسیده بود و کلی هم دلش برا ما تنگ شده بود.

دوست داریم تا همیشه

هزارتا ماااچ


تاریخ : 06 اسفند 1393 - 06:23 | توسط : دختر مامان | بازدید : 1963 | موضوع : وبلاگ | 7 نظر

دلتنگی

مامانی جونم این همه سال که من و بابایی کنار هم زندگی کردیم، خیلی روزای سخت و تلخ داشتیم ولی همیشه کناره هم موندیم و به هم کمک کردیم که به خواسته هامون برسیم... به خاطر وضعیتمون خیلی پیش اومده از هم دور باشیم از یه هفته  و ده روز و یک ماه یا حتی پنج ماه... هیچ وقتم از این دور شدنا برامون عادی نشده، امشب باز بابایی مسافرت رفت خیلی دلم گرفته... ولی بابایی گفت این بار بیشتر دلتنگم چون دوتا شدین و بیشتر خیالم راحته چون تنها نیستی

قربونت برم که نیومده اینقدر بودنت به ما آرامش میده. گلم این بار برا بابایی خیلی خوشحالم چون به عنوان مدرس مدرس های کنفدراسیون آسیا به مالزی دعوت شده، بابایی خیلی برا کارش زحمت کشیده و خدارو شکر تو این چند سال داره نتیجه زحماتشو میبینه، اخه بابایی قبلا مدرس اسیا بود. مطمینم بعدها تو هم  مثل مامان به وجوده بابایی افتخار میکنی.

مامان قربونت بره این روزا خیلی شیطون شدی، هر تکونی که میخوری تمام خستگی هامو از یادم میبری...

مامانی بعده نه سال که من و بابا ازهم دوریم  این بار فقط دلتنگم ولی تنها نیستم چون تو همراهمی...حس خوبیه، از خدا میخوام همه منتظرا این حس و تجربه کنن، حس داشتن و بودن یه فرشته

دوست دارم تا همیشه


تاریخ : 05 اسفند 1393 - 06:11 | توسط : دختر مامان | بازدید : 1553 | موضوع : وبلاگ | یک نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی